یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

احساس می کنم که من اینجا زیادی ام

احساس می کنم که من اینجا زیادی ام
ای  مادرم  چرا  به  چنین کوی زادی ام

ای  زندگی  من  از  تو  گذشتم  بیا  برو
یک لحظه کام خوش که به دنیا ندادی ام

بازار  شعر  من  شده بی مشتری ، دریغ
هرگز  کسی  نگشته  ملول  از  کسادی ام


تنهایی ام نتیجه ی آشوب زندگی است
محکوم و بی گناهم  و  در  انفرادی ام

آغوش من گشوده برای محبت است
فارغ از اینکه با چه تبار و نژادی ام

حالم به مهربانی پروانه ها خوش است
غمگین ترین کسم که به دنبال شادی ام

واسع مزن دم از غم عشق و شب فراق
من  انتهای  کوچه ی  هر  نامرادی ام

سید علی کهنگی

صبح آمده برخیز که از روی تو گویند

صبح آمده برخیز که از روی تو گویند
از عطر خوش پیچک گیسوی تو گویند

لبخند تو شیرین تر از آوای قناری است
برخیز که تا شب غزل از خوی تو گویند

سید علی کهنگی

زندگی ای دوستان رنج و عذابی بیش نیست

زندگی ای دوستان رنج و عذابی بیش نیست
این سرای خوش نما نقش سرابی بیش نیست

زندگی را نیست سایه،بهر آرام و قرار
دشت نفرین گشته،سوزان آفتابی بیش نیست

عمر اگر صد سال هم باشد چو نیکو بنگری
در ترازوی زمان برق شهابی بیش نیست


آنچه ما از آفرینش تا کنون دانسته ایم
ای عزیزان چند سطری از کتابی بیش نیست

حیف باشد غیر عشق آمال دیگر داشتن
غافلیم از اینکه دنیا همچو‌خوابی بیش نیست

دل نمی بندد به رضوان عارف حق آشنا
چونکه آنجا غیر حوری و شرابی بیش نیست

گفتم از احوال واسع گویمت؟گفتا که نه
داستان عاشق مست و خرابی بیش نیست


سید علی کهنگی

مژده ای مستان,سر خم باز شد

مژده ای مستان,سر خم باز شد
عشق با نام علی آغاز شد

ساقی این بزم شد حیّ قدیر
ساغر جان پر ز می شد در غدیر

در چنین روزی خدا لبخند زد
آسمان را با زمین پیوند زد

از زمین تا آسمان ره می گشود
دل ز دست اهل معنا می ربود

آتشی در خاک و در افلاک زد
سینهٔ عشّاق خود را چاک زد

گفت پیغمبر,که بعد از من,ولی
بر تمام مسلمین , باشد , علی

هر که اهل عشق باشد , یا علی
این سفر پایان پذیرد با علی

هادی این راه, تنها,حیدر است
ابتدایش انتهای محشر است

با علی تا حضرت حق می روی
در رکاب نور مطلق می روی

مکتب اسلام با او کامل است
ذوالفقارش مرز حقّ و باطل است

تا خداوندش خدایی می کند
کشتی اش را ناخدایی می کند

می دهد احساس را شوقی دگر
همنفس با او اگر گردد بشر

تا ننوشد کس,می از خُمّ غدیر
ره نیابد تا خداوند قدیر

یا علی ای پادشاه ملک دین
واسعت را باش در هر جا قرین


سید علی کهنگی

چه زیباست آغاز با نام عشق

چه زیباست آغاز با نام عشق
و پرواز تا اوج، همگام عشق

همای سعادت در آغوش توست
اگر دل سپاری به پیغام عشق

خوشا آنکه در بزم اهل هنر
شراب غزل نوشد از جام عشق

نمایی که من دیدم از روزگار
ندارد صفایی جز ایّام عشق

بنازم به چشمی که با گردشش
غزال سخن را کند رام عشق

خداوند یکتا پناه شماست
قدم گر گذارید در دام عشق

بیا تا که با چشم واسع کنیم
تماشای مهتاب از بام عشق

سید علی کهنگی