دستانت را اندکی به من امانت بده

دستانت را
اندکی به من امانت بده
میخواهم با آنها
گره از بافته‌های اندوهم بگشایم . . .
#غاده_السمان

در صدا کردن نام تو

در صدا کردن نام تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش می‌بودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمی‌رفتی»
من نام تو را
حذف به قرینه‌ی 
این همه دلتنگی و پرسش صدا می‌زنم.

#علیرضا_روشن

باشهدا

حرفی از آسمان نیست،

حرفی از آسمان نیست،
حرفی ازینکه آغوشت را بغل کنم و اوج بگیرم نیست...
این پرنده همان شب رفتنت،
بالهایش را زیر باران جا گذاشت و خانه نشین شد!
و زندگی در آنجا چشمهایش را بست
که هزار پرنده در پلک هایش غرق شدند!
حالا سالهاست این پرنده ی غمگین
مثل یک آدم معمولی زندگی می کند...
هر شب ماه را از خانه اش بیرون می کند
هر شب برای خودش دلتنگی دم می کند
هر شب با یک طعم جدید
نبودنت را به خورد رویاهایش می دهد!
عزیزم...
امشب هم بی بال و پر در خیالت اوج می گیرم
قرارمان سر ساعت گریه های همیشگی ام
امشب،
با طعم جدیدی از انتظار منتظرت هستم...


"صفا سلدوزی"

آفتاب هم..

آفتاب هم
برای طلوع ،
در انتظار
اجازه ی چشمان توست.

ایمان دارم
تا تو چشم
باز نکنی
آفتاب جهان من هم بیرون
نمی زند .

تو چشم باز میکنی و
صبح آغاز میشود ،
روشن میشود جهانم و
جان دوباره میگیرم  .

صبح چیزی جز
گشودن چشم زیبای تونیست


جبار فتاحی رستا

اگر یک نفر هر آنچه که

اگر یک نفر
هر آنچه که
از درونش برمی آید را بنویسد
بی شک از درون او
کسی رفته است

ایلهان برک

آن شب که تو آرام

آن شب که تو آرام

سر بر زانوی من

خفته بودی

ندانستی که من

برای تنهایی امروزم

آرام آرام

اشک می ریزم ..

بیدار که شدی ..

گفتی ,خواب می دیدم

که تو ..

سر بر زانوی خود داری ..

ومن..

اشک می ریزم..!

گفتم خبری نیست بخواب !

بگذار که خوب نگاهت بکنم.!
مجید جاوید

بعضی وقت ها