یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به کنجى دل خوش

به کنجى دل خوش

به روزگارى دل بست

که نه آغازى

نه پایانى به آن مى دانست

نسیمى بود و چاى کنار پنجره


و گنجشکى بر روى شاخه

زندگى همین بود

اوجى بلند بر موجى کوتاه


مینا_فوقانی

جایی باید باشد

جایی باید باشد

غیر از این کنج تنهایی

تا آدم گاهی آنجا جان بدهد

مثلا آغوش تو


جان می دهد برای جان دادن !!


ناصر رعیت نواز

فرداهای روشن برای تو

فرداهای روشن برای تو
رفتنت سیاهی اندوه درروشنی امروزم
واین سهم من ازجهان بی توست
ای بودنت تپش های عشق دررگهای حیات
حالا کجایی و در آغوش چه کسی
جرعه جرعه عشق راسر میکشی ...



لیلا عظیمی

عاشق که می‌شوی

عاشق که می‌شوی
ببین
شَهرت خط راه آهن دارد یا نه؟

دلتنگی‌ات ایستگاه نداشته باشد
سر از بیابان
در خواهی آورد!



#مهدی_نعمت_زاده

کی واقع‌بینه؟!

یکی طالع بینه.
یکی کف بینه.
یکی فال‌بینه.
یکی خوش‌بینه.
یکی بدبینه.
یکی خودبینه.
یکی باریک‌بینه.
یکی پیش‌بینه.
یکی تیزبینه.
یکی دوربینه.
یکی نزدیک‌بینه.
یکی ذره‌بینه.
یکی دهن‌بینه.
یکی ظاهربینه.
یکی صورت‌بینه.
بِینی و بین‌الله
تو این ماجرای ببین و ببند
کی واقع‌بینه؟!

عبدالمجید حیاتی

در من هزاران آرزو در خواب رفته

در من هزاران آرزو در خواب رفته
چون کشتی عشقی که در گرداب رفته

در پای پرچین بلند عشق, بی شک
قدِ بلندِ آرزوی ام آب رفته

دارد شکوفه های یادت می پلاسد
در تک درختی, پای در مرداب رفته

شعر مشیری هم ندارد لطف بی تو
از کوچه ی دلدادگی مهتاب رفته


آفت به شعرم خورد بعد از رفتن تو
از شعر من چون واژه های ناب رفته

جسمم پر از درد است ,روح زخمی من
تا پیله ی تنهایی ام بی تاب رفته

بیدارم اما خواب می بینم که مُردم
در طاقچه انگار عکسم قاب رفته

شمعم ولی دور و برم پروانه ای نیست
از نسل این پروانه ها آداب رفته

شهرام_آذین

شور عشقی کرده بازم بی قرار

شور عشقی کرده بازم بیقرار

باز دل را داده‌ام بی‌اختیار

گو قرار حیرت ماهم بده

ای که داری در تکاپویش قرار

ما به عهدت استوار استاده‌ایم


گر چه عهد تو نباشد استوار

چند باشم همچو چشمت ناتوان

چند باشم همچو زلفت بیقرار

یا مرا یک روزگاری دست ده

یا که دست از روزگار من بدار

دل تسلی میشود از وعده‌ات

گر چه خواهی کشتنم از انتظار

گر نداری شوری از ما بر کران

ور نداری شوقی از ما بر کنار

دور از آن روح مجسّم زنده‌ای

زین گران جانی رضی شرمی بدار


از : رضی الدین آرتیمانی