ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید
دیری است
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پر کرده ام ولی
مهلت نمیدهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم
اما
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید
محمدرضا شفیعی کدکنی
به چشمانت نمیآید بفهمی رازداری را
بیا پنهان کنیم از هم
از این پس بیقراری را ...!
# محمدحسن جمشیدی
وصلِ تو محال است، بمانی و نمانی
عاشق منم ای کاش که این را تو بدانی
گیرم که بخوانند همه شعر مرا، آه
بی فایده باشد اگر آن را تو نخوانی
محمد مهدی سفیدگر
زمستان
از من بیرون نمی زند
هر شب
دلتنگی هایم را می پوشم
و میزنم به خیابانی که
سایه ات
به هیچ دیواری
قد نمی دهد
بگو
با آفتاب
چه نسبتی داری؟
((بدری دهنوی)).
ترک ما کردی و یار دگری گردیدی
علت گریه ی چشمان تری گردیدی
گر شکستی ز من آن عهد ندارم باکی
چونکه بشکسته سبو در گذری گردیدی
یاد آن روز که دل در گرو مهر تو شد
مرغ دل را ز وفا بال و پری گردیدی
بس تطاول که کشیدم به چمن بهر تو گل
تا ثمر داده پر از بار و بری گردیدی
شد پناه تو دل غمزده ام هر شب و روز
تا مواجه به غمی یا خطری گردیدی
رفته این عمر گران از کف و صد حیف کنون
شمع افروخته ی رهگذری گردیدی
هر چه داری همه از خون دل نوری شد
حالیا خنجر کین بر جگری گردیدی
آرمین نوری