[ وقتی قدرتان را ندانستند،
بجای خودخوری یا فکر انتقام، آنقدر موفق شوید و
اوج بگیرید که برای دیدنتان کلاه از سرشان بیفتد...]
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سکوتی
پر از طنینِ صدایِ
او
بر جانم
مستولی گشت
سبز
آرام
فراتر از بودن
بی نبض
ژرفناک
و بی منتها!
فرشته سنگیان
هر فصلی
می دیدمت
عاشقت می شدم،
تقدیر چنین بود
که پاییز باشد و
وقتِ باران...
مروت خیری
بر پردهی چشمانم
اکران شو...
حالا،
وقت نمایشِ
حضور توست!
فاطمه عسگرپور
حالا که تنها شده ام
تازه می فهمم
وقتی عصرهای پائیز؛
چقدر موهای پریشان اَت
که مثل شالگردنی از جنس ابریشم
زیر چتر در کوچه های خیسِ باران
به دور گردنم می انداختی
تمام وجودم گرم می شد
و عرق می کرد چشمان شعرم
برای تب تند آغوش اَت!
مرتضی سنجری
گر رسد بادِ مخالف گر وَزد بادِ مُراد
بادبانِ کشتی ما دل به دریا کردن است
صائب تبریزی