ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
چه میشود که دوباره کنار گذاشت کینه را
پروانه وار در آمد و کنار گذاشت پیله را
جامه ای نو به تن آویخت و تازه کرد
دوباره برون ریخت لباسهای تیره را
در این شب سیاه زنده ایم برای روشنی
شمعی نگاه داشته هنوز امید این آشیانه را
فلک نعره براورده که جام عمر تهیست
به پیمانه ای میدهم مانده این روز نیمه را
همیشه برای رشد گل نیاز به آفتاب نیست
گاهی باید که آب داد همه گلهای تشنه را
کنار تو هیچ فرقی نمی کند شب و روز
غیر از تو باکه بنگرم طلوع این واقعه را
که چون شاملو همچنان باز دوره کنیم
دوباره روز را هنوز را، همیشه را
محمد بهرامی
با وجود همه ی آنچه سرم آوردی
نپذیرفته ام این را که تو هم نامردی
گفتی از حال دلت گاه به گاهی بنویس
با چه رویی بنویسم که چه با من کردی؟
دل خورشید به لبخند نگاهت گرم است
من چه کردم که تو با قلب صبورم سردی
آهِ دلتنگی و آزردگی ام ای گل سرخ
چه بلایی سرت آورده که برگی زردی
بگذریم از همه ی خاطره هایی که گذشت
میشود باز به سمت دل من برگردی؟
محمد بهرامی عیسی آبادی