یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خاطراتت شد بغض...

خاطراتت شد بغض...

بغض هایم شد اشکـــــ...

اشکهایم خیس کرد، همه دنیایم را...

امین غلامی

او را دیدم و گفتمش چرا حیرانی.

او را دیدم و گفتمش چرا حیرانی.

از چیست تو را این همه سرگردانی.

گفت در پی آن نیمه ی جانی هستم.

آنکس که دلم ربوده است نیمه شبی پنهانی.

امین غلامی

کند دیووانه آن چشمان مستت

کند دیووانه آن چشمان مستت

منه دیووانه ی بی آشیان را...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منه دیووانه ی بی آشیان را...

کند دیووانه آن چشمان مستت



امین غلامی

غرق تنهاییه خود بودم که که نگاهم افتاد.

غرق تنهاییه خود بودم که
که نگاهم افتاد.
به همان چادر مشکی.
به همان صورت زیبا.
به همان قامت رعنا.
که از ان دور دلم را لرزاند.
تپش قلب من انگار به هزارن برسید..
سخت تر شد نفسهام لرزه به دستان برسید
اندکی نزدیک شد.
چقدر مثل تو بود.
ولی انگار تو نبودی هرگز.
ولی از اینکه تو را یاد من انداخت ازش ممنونم..

امین غلامی