ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
توچه دانی که الماس گران سخت زمین.
به چه حکمت برسیده به مقامی،اینچنین.
گرچه سنگ است،چو سنگهای دگر.
جایگاهش به چه سان گشته نگین.
جای سنگهای دگر بر خاک است.
جای الماس، جواهر آذین.
اینچنین سخت شده تحت فشار.
که برش خورده نشاید تامین.
برشی خواست اگر،تا که جواهرگردد.
سنگ الماس تن خویش برش داده یقین.
روح الماس که سنگ است آجین.
تن خودرا بگمارد به صفاتش آذین.
روح انسان که الماس تن است.
با محبت بتراشد تن خودرا ،به یک خلق برین.
آدمیت چون شود روح بدن.
سنگ الماس شود گوهرتن روی زمین.
احمدرضاآزاد
تو را با دیگران خواهم .
نه تنها ، بی دل و امید .
سواد و معرفت خواهم.
نباید بی ثمر خوابید،
اگر سازی درونت هست
نباید بی نوا پوسید.
هر اهنگی که داری پر ثمر بنواز.
گر از شادی بگوید میشود جاوید.
نگارا دلبر رقصان و سر مستم.
درون ساز عاشق، میشود رقصید.
غرور ساز خود بشکن یه آوازی.
ندای عاشقی گوید به سر مستی، هنوز هستی،
هنوز هستی....................
احمدرضاآزاد