ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
گر که آرمانی به ذهنت پیوست .
نتوان گفت که آرزویی به حقیقت پیوست .
گله از بخت بلندت ننمایدبر راه نیاز .
شعله بر جان فکند ،گر که به همت پیوست .
یک نظر برخود و دیگرنظری بر دگران .
شهد شیرین سعادت به دلت کام به بست .
گر به تنهایی دنیای خودت سایه شوی .
نتوان گفت که رویا به حقیقت پیوست .
گر به تلاشی بر بهبودی خود ناز کنی .
غم وغصه ودردی به طالعت خواهد بست .
نتوانی که به آرمانت قبله کنی .
که تلاش دگری بایدبست به دست .
مگر زاین این چاره دگر میسور است .
و تلاش دگری بر جا هست ...؟
که به آرمان زخودت باید رست .؟
احمدرضاآزاد
آنروز در میکده را
بستند .
بر من بنمودند ..
که سر قافله هم هستند .
اینک به خفا حقیقتا
به خمر ه ها وابستند.
مستند در میکده به عاشقان بستند .
اکنون که پاک شده
و طاهر این می ناب
کنکاش شده کشف حقیقت زسراب .. .
تدبیر کنند چگونه
به باید رستند .
گر بر سر پیری نشسته هستند .
یاد آر ز جوانانی که
که بی می مستند .
در پی کشف حقیقت هستد .
احمدرضاآزاد
چه شده که مهربانی شده است قاب دیوار . .
وعتاب وخشم هر روز .سکونتش شده حال .
به غلط بنده احوال .آدمیت شده بیمار....
مگر عاشقی نشاید ، که غبار غم زداید .
مگر آدمی نباید به دگر مهر بدارد .
اگر این روال گشته. به چه رو سوارگشته .
رحم انسانی کجا رفت .آدمیت به فنارفت .
یکی از نشئه سیری نه نظر به حال کس کرد .
یکی هم زفرط کا ستی از برای قوت دعا کرد .
اگرم لقمه اش دوتا بود شکر خالقش به جا بود .
یکی لقمه بهر روزی دگرش سهم دعا بود .
ولی آن دگر ندانست . غم دل زکس گشودن .
روزیش فزون نمود ه وهمو گره گشابود .
غم دیگری ندیدن نه هوا بود نه به جا بود.
فقط ام اسیر وهمی که نخوتش به جا شد .
نکند زمال واموال ،نخودش نه جابه جا شد .
احمدرضاآزاد
در سکوت جنگلی تنها و پرت .
پر پرنده که نشسته بر درخت .
فوج فوجی پرنده ناگهان پر در هوا .
چند تایی هم سقوط بی هوا .
غرش طوفان نمود پروازشان .
با صدای رعد دیگر همزمان .
همچو ابرهای سیاه میهمان .
نغمه آواز بالهاشان در آسمان .
تندری گشته بر سکوت مردومان .
بالهاشان در فراسوی غرور .
ترک کردند مامن خود رابه زور .
چون نبودش بالهاشان زر نگار .
برق نیامد ،رعد بودش تنها کنار .
بانی پروازشان اقدام یک صیاد بود .
که راحت را ز آنها ودگر هی می ربود .
دانمی از رحم وترحم مطلبی نشنیده بود .
شایدم بلفطره قاتل گشته بود .
احمدرضاآزاد
صبحدم بهر تفرج به بوستان سر زدم .
غنچه گل دیدم وشائق به بوئیدن شدم .
در نسیم صبحگاهی گل به رقصی نرم
تن داده بود .غنچه تازه شکوفا،
رها از قید وبند .
چشمها را بهر رقصش پاک حیران کرده بود .
دست بردم گل نوازم روی شاخ .
خار گل دستم خلید و پاره کرد پوست تنم .
قصد چیدن را نداشتم، خارهم این را بدانست .
قصد من بوئیدن گل بود وبس .
لذت از آزادی گل بود ، نه از روی هوس .
خار گل آلوده بودش .
سمی نشاند بر بدنم .
شب که شد ،دردی فتاده در تنم .
عهد کردم .
بهر دیدن وبوئیدن گل .
ابتدا به باغبانش پیامی بزنم .
احمدرضاآزاد
یک جوان شاعری بیکار بود .
در سرش رویایی از آمال بود .
عمر او بگذشته بودش تا به سی .
فکر بسیار در سرش که، گردد کسی .
سفره اش خالی نبود .
بر سر سفره پدر شرمش نمود .
جیب خالی داشت سرمایه نبود .
یک زمان در پرتو آمال خود .
میشود هایی به شعر هزیان نمود .
میشود کمان آرش را ستاند .
تیر رابر چله اش اینک نهاد .
مرز خود را به فراسویی کشاند .
میشود تیشه فرهاد را گرفت .
مهر خود را بر دل سنگی نشاند .
میشود انبانی از آرزو .
بر گرفته پیش یک عطار برد .
تابه کی حسرت برای کار برد .
درس خوانده که چنین است وچنون .
یک لیسانس و بیست شعرش تاکنون .
نصف اشعارش به وصف عاشقی .
نصف دیگر هم زدرداز ناپختگی .
چون نبودش فنی وافندی به مشت .
عاشقی هم درد او کرده درشت .
وای از این سراب و تشنگی .
که ندارد حاصلی جز فرسودگی .
احمدرضاآزاد
به که گویم که در عمق زمین .
پنجاه ستاره آسمانی شده اند .
از چه گویم که دگر باب شده .
سوسو زدن ستاره نایاب شده .
بس زبودن به نبودن گفتند .
مرگ در چنبره تلخ چقدر باب شده
در غربت آسمانی شدن این رنجبران .
اشک عالم بفشانیم به دو چشم .
چه اثر .
که ده ها یتیم وخرد سر ریزش معدن .
بی پدر بی سر سامان شده اند .
ایرانیان طبس ها از جان و دل تسلیت .
احمدرضاآزاد
روبه رویم پهنه یک دیوار .
خاطراتم همه آویز به قاب. .
بر تن خسته دیوار سوار .
قاب در قاب
پر از خاطره اند در پندار. .
قاب صد خاطره گه شیرین. .
یافقط یاد یکی در پیشین. .
گل لبخند به هر قاب جاندار. .
مینماید به من خاطره هر دیدار. .
همه در قاب کمی خندانند .
همگی ثبت همین خاطره را میدانند .
فقط آن گوشه راست .
قاب خالی نشسته برجاست
در سکوت منتظر است .
گل لبخند مرا قاب کند .
خاطراتم به دیوار همه پاک کند .
احمدرضاآزاد