| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
از پیراهنت
دستمالی می خواهم
که زخم عمیقم را ببندم
و از دهانت بوسه ای
که جهانم را تازه کنم.
حسین منزوی
یه وقتایی
باید بی خودی شادبود
یه وقتایی
بایدهرجورشده از ته دل خندید
یه وقتایی
بایددیوونه بازی درآورد
فقط واسه اینکه حال واقعیت رو گرفت
هر روز از خودت بپرس
هر کسی هر جای جهان خوبی کند نبض زمین بهتر می زند
خون در رگ های خاک بیشتر می رود و چیزی به زندگی اضافه می گردد
و هر کسی هر جای جهان بدی کند تکه ای از جان جهان کنده می شود
گوشه ای از تن زمین زخمی می شود
چیزی از زندگی کم می شود
هر روز از خودت بپرس
امروز بر زندگی افزودم یا از آن کاستم؟
نپرس امروز خوب بود یا بد؟
بپرس امروز خوب بودم یا نه؟
زیرا زندگی پاسخ هر روز همین پرسش است...^_^❤️
این روزها دنیای من غرق پریشانیست
سردرگمم، این بیتها هم گیج و هذیانیست
هفت آسمان ابرم تمام سال، هر لحظه...
حال دلم انگار از روز ازل گریهست، بارانیست
کفر است اما از خدا تنهاترم گاهی...
من تکیه گاهم سالها دیوار سیمانیست
مرداب بودم، با سکونم کرده بودم خو...
این روزها اما دلم دریاست، طوفانیست
آن بره ی آرام کوچیده ست از دشتم...
این گرگِ باران خورده دیوانه ست، عصیانیست
معنا ندارد بعد از این حتی رهایی هم...
وقتی پرنده تا ابد در خویش زندانیست
از دشمنانم یادگاری نیست زخمِ دل...
رازی درون سینه ام یک عمر پنهانی ست
این روزها پنهان شده در خنده ام اشکم...
این روزها دنیای من غرقِ پریشانیست!
ساعت ها با خودم کلنجار رفتم
تا به این دل وامانده بفهمانم
کسی که می رود به اختیار و اراده ی خود می رود، وگرنه همه ماندن را بلدند....
کسی که پای ماندن ندارد
عاقبت رفتنیست و این یک واقعیت است.
دوست داشتن کار دل است و با زور و اجبار بیگانه...
اصلا این دو زبان همدیگر را نمی فهمند...
ساعت ها گذشت و دلیل آوردم و این"دل وامانده" قانع نشد که نشد.....