| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
پاییز که از راه می رسد
همه چیز فرق می کند!
باید بدانی که جایت خالیست
باید بدانی که باید باشی
کنار میزهای دو نفره ی کافه،
کنار موسیقی سیب های قرمز،
کنار رقص برگهای عاشق...
پاییز
باید فصل رسیدن باشد
باید بغض ها به پایان برسند
دست ها و آغوشت به من برسند...
اصلا پاییز بهانه است!
باید زودتر از رسیدن برسی!
جای فصلی به نام رسیدن
میان آغوش دنیا
خالیست...

"صفا سلدوزی"
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو.
چنان در آینهات مشغولم
که جهان از کنارم میگذرد
بی آن که سر برگردانم.
به قمریان عاشق حسد میورزم
که دانه بر میچینند
و به ستاره و باران
که بر نیمرخ مهتابیات بوسه میزنند
و به گلی که با اشارهی تو میشکفد.
بیا
با اندامی از آتش بیا
و جلوهای از آذرخش.
من کجا باز بینمت ای ستارهی روشن
که بی تو تا شبگیر پیر میشوم.
چندان که بازآیی
ستارهها همه عاشق میشوند.

"على باباچاهى"
کاش گل انار بودم
رها
بر شاخه های تابستان
و تو
در هیئت سنجاقکی عاشق
می نشستی
روی شیپوری های گونه ام،
و بوسه
بوسه
مداوا می کردی
انزوای مرا
محمد طاهری
من تو
امان از فاصله،
خط فاصله
نقطه سرخط
سطر اول
سطردوم
صفحه اول صفحه بعد صفحه اخر
هم نشدیم
نام تورا روی جلد و نام مرا پشت جلد این دفتر ۱۰۰۰برگ نوشته اند انگار
گفته ای تواز این سمت جلد، سطر سطر صفحه به صفحه بیایی من هم از ان سوی جلد
فرزانه فریادی
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
مولانا