یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می ستایم خدایی که عشق را با خلقتت بنا نموده

می ستایم خدایی که عشق را با خلقتت بنا نموده
انتظارش را همچو انتظار مؤمنی بر بانگ ربنا نموده

عشق نیست به جز آن فرخنده روز و زاد روز نگارم
شور و حالی جز نغمه مستانه اش در سر ندارم

عشق ؛ کنج عزلت و عشق بازی با یادِ تو
شکوهی وهم انگیر همچو پادشاهیه مادِ تو

عشق ؛ به حظ رسیدن از شنیدنِ زنگ صدایی
هزاران گُلِ پره شده در زیر پایی

عشق می‌گیرد رنگ و صورت های بیشماری
گاه کندوی عسل ؛ گاه نیشِ ماری

عشق گاهی آن اشک نوزاد دور از سینه ی مادر می‌شود
گاهی همخوابی عرفانیه ابراهیم با هاجر می شود

عشق نیست به جز لذت دیدن سقف کویر
به جز من و تو چشم بر آسمان روی سریر

عشق چون تاس مجهولیست در تخته نَرد
قرنها پشت خوابانده از مردانه مَرد

عشق گاهی نمِ طربناک باران بهاریست
گاهی چون عذاب و همچون بلاییست

عشق گاهی جاده هایی عاقبت به هم پیوسته
گاهی با مسیرهای موازی ؛ هم دسته

عشق آن مَنیَت که باید زیر خاک ؛ خاکش کنی
تقدس این موهبت ؛ از لغزیدن ها پاکش کنی


سید علیرضا دربندی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد