ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یکی بر تخت و بر ممبر نشیند
به قلب ساقی و دلبر نشیند
بنوشد جرعه جرعه می بسیار
رود بالا و بالاتر نشیند
ببوسد خاک دنیا هر دو پایش
به کامش تاج و سیم و زر نشیند
یکی دیگر به دوشش بار ذلت
به کنجی خسته چشم تر نشیند
رخ زردش بگوید از حقایق
ولیکن زار و کور و کر نشیند
مزن هرگز لگد بر گل تاری
که خاک زیر پا بر سر نشیند
علی سبزی پور
کودکی آرام بود کودکی ام
ماه را بوسه زدو شب خواب رفت
روز با پرتو خورشید
به نوای خوش صبح
با خروس خوان به هوا، برخواستم
یک سبد روزنه پر، تابش نور
و به رامش، تحفه صهبایی ز شور
شرق در غرب و جنوب هم، از شمال
همه یک سیما
همرنگ
صاف و جور
با گذشت از فصل های زندگی
طعم دوران را چشیدن، نغز و شور
من و آن کودک بی دوز و کلک
لک شدیم از از لاک های این فلک
شهرام عمرانی
عکسم
در قاب عکسم نیست
و حتی
تصویرم در آینه...
من
کجا گم شدهام؟
پشت پنجره
درختیست
که تا به حال ندیدهام...
پرندهای در من
آواز میخواند
شبنم حکیم هاشمی
فرض کن
صبح باشد و پنجره و نور
یک فنجان چای
یک فرش رنگین
و هزار جرئه شادی..
یک بغل آرامش برای تو
یک دل سیر تماشا برای من
بهنام بادپروا
گلایه نامه ها از تو نوشتم
کمی گنگ و ولی گویا نوشتم
تو را بی مهر و کج اندیشه دیدم
که آواره در این دنیا نوشتم
حضورم را که غایب می شمردی
مرا زنده به خاکم می سپردی
نمی خواهد نپرس از حال و روزم
مریضی را به تنهایی سپردی
تو یک زیبای بی احساس هستی
تو آن شر و همان وسواس هستی
برایم دوزخی ای عشق گمراه
تو یک ناپاک بی اخلاص هستی
محمد خوش بین