یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شبیهِ تو یکی

شبیهِ تو یکی
گُلی نیست دیگه
اینو من نمیگم
زمستون میگه
کی گفته تو میمیری پَرپَر میشی
نمیمیری
میری تا سالِ دیگه


مهین بزرگپور سوادجانی

تسبیح به یک دست و دگر دست دراز است

تسبیح به یک دست و دگر دست دراز است
نامش پی هم خوانم و او جان همه ناز است
دست من و دامان و دل و گوشه‌ی ابرو
آن تیر کجا آمد و رفتش همه راز است
امید که آن بند قبا و گره‌ی گوشه‌ی ابرو
دل بیندشان هردو به یک اندازه باز است
گر لعل لبش را و اگر زهر زبانش
هر یک بشود قسمت ما جمله نیاز است


صادق ستوده نیا

دیر زمانی است نرفته

دیر زمانی است نرفته
به بازار عطاران
می جویم
راهی
رهگذری
که بشناسد عطر عطاران

در جاده های عطر
می تابد گیاه نارنجی خورشید
پر می کند عطش
کالای عطاران

می شنوم از هر سوی
عطر خاک باران خورده
عطر عشق
عطر مهربانی
عطر آنان که
نمی دانم
تاکی
دارم مجال
دیدنشان
در دکان عطاران


دکتر محمد گروکان

مردم شهر به معشوقِ غزل خوان

مردم شهر
به معشوقِ
غزل خوان
ی
شاعر
حسادت دارند.
و تو در
حالتی هستی که
توصیف کردم.


سیّد ستاره حیدری

السلام علیک یا صاحب الزمان

#سلام_امام_زمانم 
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

شعری برایت نوشته ام

شعری برایت نوشته ام
آن را با صدایت برایم بخوان
مانند چای اول صبح دلچسب است
مانند خواب اول صبح دلچسب است
بگذار موهایت افشان شود
مانند ماه پشت ابر شود
بگذار فدایت شوم
این همه بی نقصی خیال است


پریسا قویدل

نعمت چه از این بهتر، بر خوانِ پدر باشم

نعمت چه از این بهتر، بر خوانِ پدر باشم
او جانِ من است و من، در جانِ پدر باشم

مدیون کسی هستم، محبوب خداوند است
باااااید که چو اسماعیل، قربانِ پدر باشم

یک سجده ی طولانی، یک آیه ی بارانی
یا سوره ی اسرا در، قرآنِ پدر باشم


در پینه ی دستانش، آسایشِ او دفن است
یا رب نشود روزی، گریانِ پدر باشم

رضا اعتمادی