یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نشستم شکوه با آینه کردم.

نشستم شکوه با آینه کردم.
زِ این دنیا پر از دل کینه کردم.
بگفتم چاره ام کن یار دیرین.
تو ای سیما نمای تلخو شیرین.
که تخفیف هرچه دادم در سن خویش.
نشد چاره بجز غم خوردن ریش.
بگفتا حور زیبا ای پری رو.
تو ای زرین کمر خوش عطرو خوش بو.
مکن زین بیشتر خود را تو غمگین.
مَکش از هجر یار این بار سنگین.
که یارت از غمت در اشکو زار است
به امید وصال چشم انتظار است.
همی گوید که ای پروردگارم .
نمی بینی که بی یارم چه خوارم.
شبو روزان دمی آرام ندارم .
تمنای وصالش از تو دارم .


امیر علیزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد