ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نگاهم کن که میگویم: سراپا دوستت دارم
در این دلتنگی تاریک شبها، دوستت دارم
برای رفتنت، تنها، هزاران بار میمیرم
چه زیبا میدهم با عشق جان را، دوستت دارم
به عشقت خوابها را با زبان شعر میسازم
همانند شباهنگام نیما دوستت دارم
تو مثل ماه کامل میدرخشی در شب تیره
پناهم باش ای مهتاب زیرا دوستت دارم
چه شبهایی که با گریه گذشت و رفت مثل باد
پس آیا تو نمیبینی: که جانا دوستت دارم؟
فرشید ربانی
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
سعدی
حس کن مرا؛
که دست برده داخل گیست.
حس کن مرا؛
بر لکههای بالش خیست.
حس کن مرا؛
در «دوستت دارم» در ِگوشت.
حس کن مرا؛
در شیطنتهایم در آغوشت!
حس کن مـــــرا؛
در آخریـــن سطر از تشنجهام…
حس کن مرا؛
حس کن مرا... که مثل تو تنهام!
حس کن مرا و ذوب شو در داغی دستم
بگذار تا دنیا بداند «هستی» و «هستم».
سید_مهدی_موسوی
چون سیب رسیده ای
رها شده در رویا
با رود می روم
کاش شاخه ای که از آب می گیردم
دست تو باشد !
شمس_لنگرودی
در وجودم بار دیگر درد را نابود کن
با حضورت روزهای سرد را نابود کن
دردِ دوری را بگیری کاشکی از قلب من
آنچه عشقت با جهانم کرد را نابود کن
اشکهایم بی گمان پایان ندارد بعد تو
جانِ جانان گریهی این مرد را نابود کن
فصل پاییز است دائم بی تو در تقدیر من
بی بهارم،،، برگهای زرد را نابود کن
اوج میگیرد به یادت نیمه شبها میلِ مرگ
حسِ این دیوانهی شبگرد را نابود کن
مهدی ملکی الف
لب بدوز از سخن
ببین به ژرف خویشتن
چه جلوه ها در انتظار توست
ای رسول بی قرار
موسی از طلسم خویش کن رها
بعداز آن
ذره ذره ی جهان ، بگوش تو
تکلم خداست .
ناظمی معزآبادی اصغر
حضور من در پیش تو دیگر نیازی نیست
دیگر میان چشمهایت هیچ رازی نیست
حتی همان افسانه ی غمگین دل کندن
برای من افسانه ی دور و درازی نیست
گفتم که یک شب می روم از سینه تنگت
آن وقت درون سینه ام سوز و گدازی نیست
آنقدر کنارت بی تفاوت رد خواهم شد
تا خوب بدانی دل سپردن بچه بازی نیست
حالا تنت گرم است و رفتن را نمی فهمی
وقتی تو می فهمی که دیگر دل نوازی نیست
یک روز تو هم خواهی گریخت از فرط تنهایی
جایی که هیچ کس جز منت در پیشوازی نیست
حسین وصال پور