ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو پرزدنِ بالها بودی
وقتی من سوزنی بودم
که در تن پروانهای فرو میرفت
تو آن دانههای زمان بودی
که از لای انگشتان میریختی
وقتی که من استخوانی سفید بودم
تو درخشش رنگینکمان بودی
که در دام امواج
بر سنگها فرومیریختی
وقتی که من تپۀ دریاییِ به گلنشستهای بودم
تو، دروغهای شیرین و
من ، حقایق تلخ
تو از هزار شب و روز داستان میبافی
و تورشان را بر روی آسمان پرستاره میاندازی
سنگریزهای هستم من
که سرنگون
به سمت تودۀ مذاب زیرزمین سرازیر میشود
« شاعر : یوسوهیرو یوتسوموتو »
عشق ما
بیرون
پشتِ دیوارها زاده شد
در باد
در شب
در زمین
از این روست
که خاک و گُل
گِل و ریشهها
نام تو را میدانند
« شاعر : پابلو نرودا »
دستان تورا
نباید گرفت
خط به خط باید خواند
وبه تقدیرِعشق
پیوند خورد..
((نیلوفر ثانی))
بیشترین عشقِ جهان را
بــــه ســوی تو میآورم
از معبـــرِ فریادها و حماسهها
چرا که هیــــچ چیز در کنارِ من
از تـــو عظیمتر نبــــــوده است
کــــه قلبت چــــــــون پروانهیی
ظـــریف و کوچـــک و عاشــــق است
احمد شاملو
درخیال نازک یک شعر
مدفونم هنوز
پُر ز رویای عبورم
گیج و مدهوشم هنوز
پَر کشیده یک چکاوک
از خم گیسوی یار
لیلی ام اما چرا
مجنون و دلخونم هنوز
سپیده رسا
چقدر جای تو خالیست پیش من اما
خوشم به یاد و خیالت که همرهم شده است
امیر کاشانی
گـشت, عشقت به دلـم دلبرک از روز ازل
نتوان با دل خود کـرد ز تو بحث و جدل
آنچه از غیبتت ای دوست بـه ما درگـذرد
نتوان گـفت به صد مصرع و ابیـات غزل
خاطـرات تو و آن چشم و لب و ناز سخن
گشت درکام دلم چون شکر وشهد وعسل
بسکـه در وصل تو اواره ی هر کوی شدم
شهره ی شهر شدم عاشق مجنون به مَثل
شـود آرام دلــم از نـفـس و گــرمـی تـو
چـون در آغـوش بگیرم تن نازت به عمل
نشود از دل مـا عشـق تـو بیـرون مگرت
کـه ببینـی چـو مـرا خفته درآغوش اجل
دلـم آرام بـگـیرد ز بـرت زانـکـه چـنـیـن
ای دل آرام بخـواهـم ز تو آغوش و بغل
عاشقت گشته نکوئی به عشقت هـردم
بستیـزد بـه خشـم با همه اقوام و ملل
عباس نکوئی