ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دوستش نداری رهایش کن
بگذار حق آدمهایی که
دوستش دارند و
او بخاطر تو از آنها
فاصله میگیرد ضایع نشود...
#نیلوفر_رضایی
قهوه خوشمزه است
خوشمزگیاش به همان تلخ بودنش است
وقتی میخوریم تلخیاش را تحویل نمیگیریم
اما میگوییم چسبید!
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست
مثل قهوه میماند
تلخ است اما لذتبخش
تلخیهایش را تحویل نگیر و بخند،،،
رومن_پولانسکی
این همیشه ها و بیشه ها
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغ باغ و بذر و کشت
در نگاه من،
پر نمی کنند
جای خالی تو را...
محمدرضا شفیعی کدکنی
مترادف دل من شده خون داغداران
که ورای هر ثنایی عطش گناه دارم
به ستیزگی نگنجم که تکلف عمیقی
به درون سرزمین و سر سربه راه دارم
چه مسیر ناخوشی را شده ام سلوک مطلق
چه تفکر منیری زتبار ماه دارم
سر نا مرید من خم نشود ز خدعه شیخا
که تردد و گمانی من از این پناه دارم
همه ی سوال و جهدم که چگونه فاش باشم
و چرا درون قلبم همه روزه آه دارم
متساوی گمانم شده لعبت زمانه
و ز نحوه ی قمارش چه بسی گواه دارم
چه امانتی سپردی که جنون تعهدم شد
چه درایتی نمودی که دلی تباه دارم
همه جا سر ارادت شده درگه تعالی
و درین هوای بحران هوس پگاه دارم
همه ی خیال و فرضم شده داستان گنگی
که جراحتی مداوم ز عناد شاه دارم
اثرات عالی تب شده هاله ی وجودم
که گمان و اعتمادی به سعید و راه دارم
سعید آریا
دل سوی مهر میکشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل
دشنام تلخ و روی ترش دلنشینترست
ما را ز خندهای که نباشد ز روی دل
#ملک_الشعرا_بهار
گفتم ای یار مکن با دل عاشق بازی
گفت حق است که با آتش ما دم سازی
گفتم این عدل نباشد که دلم ریش شود
گفت این سادگی توست که دل می بازی
گفتم آخر تو بگو عدل خداوند کجاست؟
گفت آنجاست که تو در ره خود سر بازی
گفتم این عشق نباشد که پرستم خود را
گفت پس جان بده چون کرده ای آتش بازی...
باز یک دیگر را خواهیم دید
این بار
در دریاچه
تو آب
من نیلوفر آبی
مرا می بری
تو را می نوشم
به هم تعلق خواهیم داشت
در چشم همگان
حتی ستارگان
شگفت زده خواهند شد
این جا دو روح
به کالبد رویاهایی بازگشتند
که آن ها را برگزیده بودند...
رزه_اوسلندر