یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زمان هر دو را برد؛

زمان هر دو را برد؛
هم بادبادکم را،
هم
کودکی هایم را...
ومن
نخ خاطره ها
در دستم
گره خورده به جایی
در گذشته ها...

.
.
.
حسن_دیانی

لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود

لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت

سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم
سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت

تا ۳ بس بود که بشمارم و در دام افتد
گفت ۱ گفت ۲، افسوس ۳ را دوست نداشت


من و تو خط موازی ، نرسیدن  هرگز
دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت

درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکی اش  مدرسه را دوست نداشت


#مهدی_جوینی

آمدی ، گل در وجودم زاده شد

آمدی ، گل در وجودم زاده شد

برگ برگِ خاطرم ، افتاده شد

کوچ کردی مدتی از بزم عشق
باز قلبت ، راهی این جاده شد

با تبسم ، بوسه ها بر لب زدی
نبض و گرمای تنت سجاده شد


پیش چشمم باز هم ، عاشق شدی
عشق در بطن دلت ، آماده شد

من به خلوتگاه چشمت ، ساکنم
این پیام از من به قلبت ، داده شد

بی تو پوچم ، ای نگاهت زندگی
روز و شب سمت نیازم ، باده شد

ذره ذره ، غرق گشتم در جنون
حالیا ، دیوانگی هم ، ساده شد

گشته زندانی وجودم در قفس
با تو اما ، بال عشق آزاده شد

آفتاب مشرق و مغرب کنون
هر دو با هم ، بر زمین قلاده شد

کورس عشقت تا نهایت می رود
راز دل از عشق تو ، بگشاده شد


افسانه واقعی

همراه خود نسیم صبا می برد مرا

همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا ؟

سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا ...


"رهی معیری"

ای صدای نقره ای!

ای صدای نقره ای!
صدای تمیز!
که دل خاک گرفته ام را صیقل می دهی
صدایم می کنی
و نیمی از من
که عشقش درد می کرد
همه ی ابعاد زندگی اش درد می کرد

نیمی از من
که قهر بود با گوشواره هایش
قهر بود با شعر
کبوتر می شود.

نیمی از من
که چپ چپ نگاه می کرد به زندگی
به سیگار صبحگاهی که دودش چپ چپ می رفت
به باران که چپ چپ می بارید
می خندد

صدایم می کنی
دوباره دلم مثل حیاط مدرسه ی پسرانه شلوغ می شود
دوباره آینه به شال گلدارم فکر می کند

نگاه کن صدای تازه!
در دلم خانه تکانی است.

صدایم می کنی
حوایی می شوم.

مریم اسحاقی

شعرهایم را نثارت می کنم

شعرهایم را نثارت میکنم
تا که دنیا را پر از گندم کنی
نانوا می باش و ساقی همزمان
تا مبادا زندگی را گم کنی


مجتبی کاشانی