ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
فقط یک زن می تواند
در عین حال
هم عاشق باشد،
هم آشپزی کند،
هم دلتنگ بشود،
هم کتاب بخواند،
هم گریه کند؛
و هم انگار که اصلاً
هیچ اتفاقی نیفتاده است...
محمد_رمضان_نیا
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد!
آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت!
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!
آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت...
نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد...
آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد...
«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بود ها...! که بغل اختراع شد...
حامد_عسکرى
باید دلت خوش باشد وگرنه عید و شادی و تعطیلات در روزها گماند.
باید دوستش داشته باشی وگرنه تنهایی حرف تازهای نیست.
باید دوست داشته شوی وگرنه بهار همان بهارِ هر سال است. باید دلت خوش باشد.
سیدمحمدمرکبیان
چقد شبیه ماهی هستی،
پرشتاب در عشق،
ترسو در عشق،
هزاران زن را در من کشتی
و ملکه شدی...
نزارقبانی
دلم شکسته
همچون موجِ دریا
دیگر خورشید آفتابی نمی شود
ماه غروب نمی کند در بیکران آسمان،
ماهی ها محو تماشای
فوجِ پرندگان ساحلِ نگاهت شده اند
و جوشن پوشیده اند
برای سودای صدف های دریایی از غم آزاد شده!
مرتضی سنجری