ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد دوباره دوام می آورد
اما هرچه باشد ریسمان پاره ای است
شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت...
هیچ پوستی زخم را نمی بندد،
پنهانش می کند،
تا شب سراغش برویم،
و خون خود را بمکیم،
و صبح،
سیر از خود،
بیدار شویم،
اما این تمام ماجرا نیست،
بالشتها من را زیر سر دارند،
و یک روز همانطور که با صورتی چروکیده،
به سقف خیره اند،
با تمام پرهای خود،
از من کوچ خواهند کرد...
نگین_رساء
به من برگرد،
تا بهار با دستهای تو،
چتر زمستانی ام را ببندد،
تا عشق از پیله های زمستان،
پرواز کند،
به من برگرد،
وقتی که چشم هایت بهار روزهایی ست،
که مبتلای پاییزند...
نگین_رساء
تشنه ی آن شربت گوارایم!
خسته،
از نفس افتاده،
از کویر و دشت و کوه گذشته ام،
دریاطلبانه در راهم!
فرشته سنگیان
سکوت موسیقی را تشدید میکند.
آنچه نمی نوازید ممکنست شیرینی آنچه مینوازید را دو چندان کند.
اما کلمات این چنین نیستند.
آنچه نگویید ممکنست وجودتان را تسخیر کند.
عشق،
یعنی اینکه تو در مورد وضعیت دیگری
طوری نگران باشی که انگار
وضعیت خودت هست...!