ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تمام روزم را دوخته ام به این سرزمین سبز
به تک تک درختان سلام داده ام
بذرها را شمرده ام
خاک را در آغوش گرفته ام
و گلدانهای پلاستیکی را پر کرده ام
دوباره چشمهایم دعوت شده اند
به دیدار ارواح سبز و پاک
حتی اشیا با من سخن میگویند
و ماشین آلات فرسوده
مبهوت
درود بر مریم
خاتون نهالستان
در من هر چه حس زیباست
بیدار کرده است...
پروانه محمودی
دردی
جان مرا
از من گرفته است
گویا
هزار بار
به دار آویختهاند مرا
مادر...
به درد دلهای من
گوش بده
با پسرت
همهی ما را
به دار آویختهاند
ما تابوتهایی معلقیم
در خیابانهای شهر
به آهها و فریادهای مذبوح
آویزانیم...
وهمی، رازی، دل تنگی هستیم
در جستجوی
مرهمی
فریادرسی
سرگردانیم...
پروانه محمودی
وقتی به دشت ضجههایت کشاندیم
مگذار غروب کنار من بیاساید
مرا بروب!
بیارای!
به خودت بدوز!
وقتی پرندگان دستان واماندهام را مینگرند
مترسکم گمان نکنند؟!
من ایمن و نگاهبان هستی توام!
پروانه محمودی