یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شعرهایی که نسروده ام

شعرهایی که نسروده ام

روزهایی هستند

که هنوز نیامده اند

و شب هایی که رنج آلود

به صبح نرسیده اند.


وحید عمرانی

نعره های رود

نعره های رود

به دریا که می رسد

خاموش می شود

و آن همه طغیان

به یک باره آرام می گیرد

نه من رودم

نه تو دریا

این خروش را

پایانی نیست.



وحید عمرانی

ما نیمه نیستیم

ما نیمه نیستیم

تمامیم
فاصله فقط از دیده می برد

و در دل می نشاند.

وحید عمرانی

در بیرون، بارانی یک­ریز

در بیرون، بارانی یک­ریز

در میان، پنجره هایی به عرق نشسته

و در اندرون، چشمانی اشک بار

این گونه از آب آفرید*

ما زندگان را

تا هزار بارمان بمیراند!

*و جعلنا من الماء کل شیء حی

وحید عمرانی

خلقت،

خلقت،

بر زنها سخت گرفته

آنقدر خون دل شان کرده

که یک عمر

هر ماه خون می بارند


از جراحت یک نیست

که هست نمی شود.

وحید عمرانی

زندگی؛ خوابیست در باغی

زندگی؛ خوابیست در باغی

میان روایح زمین

و مزامیر پرندگان

بی آنکه بیندیشی

به کابوس­هایی که در بیداری دیده ای.


وحید عمرانی