ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شعرهایی که نسروده ام
روزهایی هستند
که هنوز نیامده اند
و شب هایی که رنج آلود
به صبح نرسیده اند.
وحید عمرانی
نعره های رود
به دریا که می رسد
خاموش می شود
و آن همه طغیان
به یک باره آرام می گیرد
نه من رودم
نه تو دریا
این خروش را
پایانی نیست.
وحید عمرانی
در بیرون، بارانی یکریز
در میان، پنجره هایی به عرق نشسته
و در اندرون، چشمانی اشک بار
این گونه از آب آفرید*
ما زندگان را
تا هزار بارمان بمیراند!
*و جعلنا من الماء کل شیء حی
وحید عمرانی
خلقت،
بر زنها سخت گرفته
آنقدر خون دل شان کرده
که یک عمر
هر ماه خون می بارند
از جراحت یک نیست
که هست نمی شود.
وحید عمرانی
زندگی؛ خوابیست در باغی
میان روایح زمین
و مزامیر پرندگان
بی آنکه بیندیشی
به کابوسهایی که در بیداری دیده ای.
وحید عمرانی