ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ز آغوش تنگم مگریز
این سردی من از آنست
کاتش شهوت جانم را
تا خاکسترش دفن کردم.
شاید به شعله ی سیگارت
دوباره نفس گیرم...
از من دریغ مدار یک دم آخر را،
که به شعله ی کبریت تو دلگرمم.
یک نخ...
یک دم...
نجات قاضی پور
رفتی و خزان شد نو بهار من
خون شد دو چشم اشک بار من
جز تو هیچ کس یار نیست مرا
چیدند چرا تو ای گل بیخار من
همه نورم ار ز خورشید تو بود
دیگر چه مانده ز شمع انوار من
مادر رفتی، به که گویم حرف دل؟
این همه درد در سینه تلنبار من
زنم تیغی به رگ که سرآمد صبرم
تمامش کنم ز درد خود آزار من
رفتی و همه کشیدند آه و سوز
کسی هست که بشنود هوار من؟
دیدارت بقیامتست باقی و هنوز
فراغت درآورد دم از دمار من.
بخند که کشیدم سر زهر مرگ
چرا دیگری داد جان بکار من
بمیرم اگر ز درد نبودنت رواست.
زینهار ازین عمر ماندگار من...
نجات قاضی پور