یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پریشان کردنش را دوست دارم

پریشان کردنش را دوست دارم
وَ با کِش بستنش را دوست دارم

که‌ محکم گیسوانش را ببافم
ولی بوسیدنش را دوست دارم

تماشا کردنش را دوست دارم
ببین خندیدنش را دوست دارم


شنیدم از دیارم رفته‌ باشد
که‌ حتی رفتنش را دوست دارم

مهدی سلمانی

هزاران بار میپرسم نگو نه

هزاران بار میپرسم نگو نه
گهی صبح و گهی الان نگو نه

بگو آری بگو بعله دِ یالله
دلم یک یار میخواهد نگو نه


مهدی سلمانی

دلتنگِ دیدارِ رُخ ماهت منم، من

دلتنگِ دیدارِ رُخ ماهت منم، من
من عاشقم ، آن یار دلخواهت منم ، من

جا کن مرا در قلب و در آغوش خود یار
اکنون که خامِ خاکِ درگاهت منم ، من

در انتظارِ شامِ هجرانِ تو با صبح
چون سایه‌ای در سایهٔ راهت منم‌ ، من


در انتظارِ نامه‌ات تا صبحِ خورشید
چشم امیدِ صبحِ بیگاهت منم‌ ، من

مهدی سلمانی

رخ ماهت ز ما پنهان نمودی

رخ ماهت ز ما پنهان نمودی
مرا چون کعبه سرگردان نمودی

ز زلف و عارض و رخسار و قدت
مرا چون کفر و چون ایمان نمودی


تو را ناز از سَرِ لطف و روانی
مرا چون جان و دل شادان نمودی

مهدی سلمانی

ای یار بیا بیا کنارم تو بمان

ای یار بیا بیا کنارم تو بمان
هرگز نکنی عزیز من شکُ گمان

دل کعبه‌ی عشقست بیا آغوشم
پس شد بغلم امن‌ترین جای جهان


مهدی سلمانی

سیاحت میکنم چشمِ سیاهت

سیاحت میکنم چشمِ سیاهت
نشستم در کمین , بهر نگاهت
اگر فرصت نصیبم گردد این بار
نشانم بوسه ای بر روی ماهت


مهدی سلمانی