ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
((زمستان است وسرما سخت سوزان است))
یار بیوفای من درآغوش که خندان است
مگراغوش را فرقیست؟اگر فرق است عجب دارد
کسی که عشق را بازیچه میداند هوس را دوست میدارد
همان بهتردر اغوش هوسبازی چو خود باشد
ازانروزی که دلدادم وعاشقش گشتم
شدم رقاص خاص خاص چرارقاص گشتم
مرا گفتش برقص ترکی سپس کردی همان کردم
دمی دلبست به ایرانی ورقص او برقصیدم
خلاصه او به هر سازی که خواست من رقصیدم
چنان رقاص گشنم من که خود باور نمیکردم
من باساز اوکوک ودلش را نرم میکردم
چه غافل بودم اما من دلم به ساز اودادم
شدم استادرقاصی ودلخوش که دلش راگرم خود دارم
ندانستم به زورعشوه رقصم نگهداری نتوانم
وناچارم اورا با دل سنگ وهوس بازش
به حال خود رها کرده وتنهایش بگذارم
دلم گویدکه ناز وی به جان ودل
خریدارم
وهر سازی زند اینبار نیز میرقصم
آری اینبار نیز با ساز وی من میرقصم...
مریم مرادی
بی تو اواز من پر دردو پر سوز
براید ناله ام ازدل شب وروز
بی تو دل قصه غم ساز کرده
حدیث عشق می خواند شب وروز
دوچشمانت به جانم اتش افروخت
قبای عاشقی برقامتم دوخت
ولی هیهات ازاین درد جدائی
دل بیچاره را اتش زدو سوخت
من اینجا وتواونجا ره درازه
حدیث عشقمون سوز وگدازه
سیه چشمم توکل بر خدا کن
غم بیچاره گان را چاره سازه
خداوندا مرا چون افریدی
سیه بخت و پریشون افریدی
سرو سامون ندادی بنده ات را
مرا غمگین ومجنون افریدی
مریم مرادی