ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیوونهها معشوقه بودن رو بهتر بلدن..
چون عشق و عقل باهم نشاید جانم!
باید دیوونهوار عاشقی کرد...
محیا_زند
گفتم:بلاخره یروز مجبورى فراموشش کنى!
گفت: رفت و اومد باد رو تا حالا دیدى؟!
تو دستات گرفتیش؟
تونستى نگهش دارى یا پرتش کنى اونور؟
نه!
عصرى نشستى تو بالکن دارى برگه صحیح میکنى
یهو بیخبر میپیچه تو برگه ها بهمشون میریزه!
یادِش باده!
یهو مپیچه بهم و بهمم میریزه!
محیا_زند
حالا تو هِی به رویِ خودِت نیار
منم هِی به رویِ خودم نیارم
اما
یک روز
یک جایی
برای این همه نداشتنت میمیرم.
محیا_زند