یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سوگند به فریاد و سکوت ماهت

سوگند به فریاد و سکوت ماهت
فریاد بدون واژه و گاه گاهت
در مُهر سکوت مٕهر ماهت پیداست
فریاد بزن هرآنچه شد دلخواهت


محمود رضا کاظمی

شمیم روی نرگسهاست رویت

شمیم روی نرگسهاست رویت
بسان عطر سنجدهاست بویت
تو با گلبوسه ها ،معنای عشقی
بسان شاخ مجنونهاست مویت


محمود رضا کاظمی

چشم در چشم و روی و تنت می بوسم

چشم در چشم و روی و تنت می بوسم
روی در روی شوم پیرهنت می بوسم
راحت جان منی قلب مرا راحت کن
روزگار دلی و ،شب سخنت می بوسم


محمود رضا کاظمی

بعد ماهی ماه من در لخظه ای رویت شده

بعد ماهی ماه من در لخظه ای رویت شده
با صدای ردْ پایش قلبم هم صحبت شده
پیش خود قند و عسل با دیدن او می خورم
روز و شب درراین خیالم لحظه ی وصلت شده
روی ماهش را ندیده قامتش با من چه کرد
در فراقش قامت رعناش ذی قیمت شده
در شگفتم آشنای روزهای بی کسی
چاووشی خوان زمان غربت و عزلت شده
آرزویم شب نشینی در شب مهتابی است
تا شبی مهتاب آید تشنه ی فرصت شده
بار الها تا به کی باید که آید از دری
گرچه شهرام از ازل هم زاده ی محنت شده


محمود رضا کاظمی

عشق یعنی قله ها ،تا قعر دریا، ارتفاع

عشق یعنی قله ها ،تا قعر دریا، ارتفاع
رفتن از بی کسی تا قله ها ،تا ارتفاع
از کنار پنجره گاهی نگاه تا دوردست
دیدنی تر میشود آن دورها با ارتفاع
با همه دلشوره ها پایین ترینها دیدنیست
می برند پایین گاهی قلب ما را ارتفاع
گه صعود و گه پریدن در خیال و وهم خود
در خیالم میرود پایین و بالا ارتفاع
پله ها معنای دیگر داشت آنروزی که دل

رفت از آن پله ها یکی،دوتا تا ارتفاع
انتظار دیدنت در سایه سار بید گاه
گاه می لرزد زسرما گه زگرما ارتفاع
انتظار دیدنیت شهرام و شور مهر بود
مهر رفت و شور رفت و مانده تنها ارتفاع

محمود رضا کاظمی

بوی بهار بویی از رُستَنُ و از شکستن است

بوی بهار بویی از رُستَنُ و از شکستن است
رُستَنٕ نو شکوفه ها ، روز شکستن من است
یاد چکاوک است و گل یاد بهار رفته ام
داد قناری و قفس بند زتن گسستن است
روز پریدن از قفس جای قفس به سینه ام
مرغ رمیده نامٌ، دل، غرقه به خون نشستن است
سیزده و حکایت در به دری به کوه و دشت
سبزه به بند یک گٕره فکر و خیال بستن است
گرمی و برف چشمه را باز امید میدهد

نمْ نَمَ ک دو چشم من بیخبری و جُستَن است
سرزده سوی شاخه گل گاه به گوه گاه دشت
دلزده از رَمیدن و دل به گلی نبَستن است
باز بهار و بوی گل یاد قناری و قفس
باز نگاهی آشنا ، شهرام و دیده بستن است

محمود رضا کاظمی

آینه در هر نفس چهره نمای مَن یست

آینه در هر نفس چهره نمای مَن یست
چهره ی امروز در آینه ها رفتنیست
آینه ی دوست را بنگر و خود را ببین
آنچه نبینی زخود آنچه که نادیدنیست
گاه غباری زدل روی کدر می کند
صیقل صافی دوست رونق هر آهنیست
دوست صفای دل است مهر و وفای دلست
عیب نمای دلست ، گوهر افزودنیست
ما به صداقت خوشیم روی یک بی غشیم
روی نما ،رو نما روی تو ،گل دیدنیست
گل به زمستان و دی گوهر کمیاب ماست
گوهر کمیاب دوست تا به ابد ماندنیست


محمود رضا کاظمی