یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز می آیم به شوق یک نگاهی سوی تو

باز می آیم  به شوق یک نگاهی  سوی تو
گم شدم در جستجوی یک نشان از کوی تو
شانه بر زلفت نکش دلها پریشان می شود
خانه دارد قلب من ...در لابلای موی تو
رهزن باد صبا گشتم که هر شب می دهد
جان و دل را یک نفس ازلاله شب بوی تو
تا سحر در محفل ماه و ستاره سر خوشم
تا ببینم در خیالم  ... جلوه ای از روی تو
زنده شد این جان مرده در جوار مقدمت
چشمه حیوان شده‌ آخر  روان بر  جوی تو
گشت آبستن بهار و گشته تابستان بهشت
هیچ ساحر می  ندارد قدرت جادوی تو
آمدی و جان ما با دیدنت شیدا شده
تا سحر  مشتاق گردیدم به گفت و گوی تو
گر چه احساس عجیبی  داده ای بر جان من
تا ثریا میروم بالا به  جست و جوی تو‌

محمد فرقانی