یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پشت این پنجره ی زرد از آبان لبریز

پشت این پنجره ی زرد از آبان لبریز
چشم هایم شده از حجم خیابان لبریز

ابر وارانه ترین هق هِقِ چتر چشمم
بوده بارانی و یکباره شد از آن لبریز

جای دستان پر از معرفتت سیگاریست
توی دستان پر از لرز از الآن لبریز

تار موهای تو در کوچه هنوز م زیباست
لای یاسی که شد از نفرت گلدان لبریز

بعد تو لِه شده یک مرد در این بی خوابی
توی صف های پر از قرص به لیوان لبریز

کاش از خاطر این شیشه رود یک لحظه
آبیِ خیسِ از این پرده یِ مژگان لبریز

آخرین قصه ی ما دغدغه ای طولانیست
قصه ای ،خط به خط از غصه ی پایان ،لبریز.


مجتبی شفیعی