ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نمی دانم...
نمی دانم در جشن کدام گرگ
به رقص روباه در خون غلتیده
به تماشا باید نشست؟
از کاشت کدام رنج
با زخم آخرین دشمن باید زیست؟
با شخم بر کدام ذهن
عشق درو باید کرد؟
کم لطفی است اگر
شبی که تابه صبح گورها کندیم
از کشتار خود حرف نزدیم
ما که بره ها سر بردیم
با چوپان و گرگ های گریان
مغزهای وجدان بریان کردیم
هرگز خواب نبودیم
با فریاد و لگد بیدار نشدیم
حتی آن روز که خونریزی کردیم
ما مبتلا بودیم
مدت ها گزیده شدیم
دلبسته قلاب ماهیگیریم
وابسته به تماشای کوسه بودیم
فاطمه زهرا یزدانی کچویی
من آنچنان که می نمایم، نیستم
در من اسطبلی است
از آهوان شکار نشده
گرگ های پنهان شده
مارهای زخم خورده
و میمون های آزرده
و تو ...
تو حاصل کتاب های نخوانده ای
پس مانده ی ذهن های وامانده ای
رقص های نکرده ای
آزارم می دهد
پیله ی پروانه های مرده
دور شمع های روشن نشده
زهرلبخند در جام مانده
و خاطر تلخ آینده
با وداع پرستوهای آزاده
بگذار دروغ بگویند
سر از خاک برندارند
به مُهر ننگ سجده کنند
نزارترین ملامت خدا شوند
وقتی دست خالی برگشتند
دعوتشان کن
به سکوت ریشه ها
به متانت خشم
تسلیم وهم
و به طعم فهم
حادثه نبود
سختی ها و مشقت ها
غمناک و رنجور
سر بر زانو
حق را دریافتیم
ولی ارزانی نداشتیم
چون شیرهای در قفس عربده نداشتیم
دگر به دنبالش نیستم خوبی را
برسان به ما راهی
ببریم کمتر رنجی را
فاطمه زهرا یزدانی کچویی