ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در چشم تو رازهای پنهان دارم
در دل ز غمت هزار طوفان دارم
هر لحظه به یاد تو نفس میکشم
با عشق تو در قلبم، گلستان دارم
ای ماه شبانگاه من، ای جان و جهان
در عشق تو من همیشه ایمان دارم
با یاد تو هر لحظه دلم میلرزد
در سینه به عشقت آتشفشان دارم
ای عشق تو در جان و دلم جا کرده
در کوی تو من همیشه سامان دارم
هر لحظه به شوقت دل من در پرواز است
در عشق تو من همیشه جولان دارم
علی سان
در هوای دل من عشق تو افسانه شده
بیتو این خانهی دل ویرانه و ویرانه شده
هر کجا مینگرم روی تو را میجویم
بیتو این دیدهی من خسته و دیوانه شده
نغمهی عشق تو در گوش دلم میپیچد
بیتو این ساز دلم خاموش و بینغمه شده
هر نفس با تو مرا زندگی و جان باشد
بیتو این جان و تنم بیرمق و فرسوده شده
در هوای تو دلم عاشق و شیدا باشد
بیتو این عشق مرا قصهی غمخانه شده
هر چه دارم همه از لطف و نگاه تو بود
بیتو این حال مرا حسرت و افسانه شده
در هوای سحرم یاد تو با من باشد
بیتو این سحر مرا شبهای غمافزوده شده
علی سان
هوا امشب پر از یاد توست، اگر باران ببارد
دعا کردم برایش، که شبی بینهایت در کنارم بماند
به آسمان گفتم: ای ماه، کجاست آن یار دلانگیز؟
چرا با من نیست، دل شیدا از نور و شادی تهیست؟
صدایی از دور میرسد: دیوانه، یارت غمگین است،
این دل بیتاب، دیگر میل دلداری ندارد، افسرده است
آه ای نگارم، بیقرارم، کجایی؟ خبری از تو نیست،
پرسههای بیهدفم در کوچهها، بیثمر و بینواست
گفتی: جانا، دیوانگی کن، که زندگی بیخطر است،
پس کجایی، ای عشق من؟ که دل بیتو ویرانهام
باران که بیفتد، مرا خبر کن، تا با هم سفر کنیم،
مثل همیشه عشق را بدست آور و باز، از من گذر کن
آه ای نگارم، بیقرارم، کجایی؟ خبری از تو ندارم،
پرسههای بیپایانم در خیابان، در جستجوی توست.
علی سان
به یاد تو، در دل شبهای تاریک سفر کردم
اکنون که یافتمت، دلم را به آغوشت سپارم
چشمانت، دو چشمه، پر از نور و شگفتی
با هر نگاهت، روحم را ز شوقت پر کنم
در آغوش گیسویت، رازهای دلم پنهان
با نغمههای عشق، دل را در تو محبوس کنم
بنشین تا این دل را به قصههایت بسپارم
در سایهی عشق تو، هر غم را فراموش کنم
بوسهای بر لبانت، چون باران بر گلزار
ای عشق دور از دسترس، غمگین تماشایت کنم
تا کهکشانها را در دامان تو بگذارم
با همدلی و عشق، جان را همنوایت کنم
ای آسمان عشق، در دل تو میتابم
با هر نفس، یاد تو را در جان میپرورانم
ای لالهی عشق من، روشنیبخش دنیایم
با تو هر شب را به شوقی دلانگیز میساز
علی سان