ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
این دل چنان افروخته، آتش گرفته سوخته
از دست استاد ازل، درس ادب آموخته
غضّ بصر راخوانده و سر را به زیرانداخته
بسته زبان سرخ را، چاک دهان را دوخته
شهاب سنگانی
بار ها گفته ام و بار دگر می گویم
مثل زنبور عسل ملتزم کندویم
هر کسی عاشق و شیدای گلی از گلها است
من که شیدا و هواخواه گل شب بویم
شهاب سنگانی
باریکه ی غزّه تو هم، باید بباری
قلب فلسطینی، نماد بی قراری
داری مرام و مسلکی از سر بداری
طوفان الاقصی شد برایت اعتباری
حالا که هَولُ و اضطراب حمله داری
بر سینه ات، داری مدال افتخاری
در فکر پروازی، چنان، باز شکاری
گِرد حریم ساکنش، پروانه واری
باریکه ی غزّه سفارش از شهابست
دیگر سر از مستی، خماری برنداری
شهاب سنگانی
آنکه اندر لحظه های زندگی
خاطرش در خاطر و یاد من است
در غمش غمگین و امّا شادیش
قوت قلب و دل شاد من است
ساره ی او سرمه ی چشمم، علی
شاخ شمشادی ز احفاد من است
فاطمه سر خیل اولاد من است
شور شیرن عشق فرهاد من است.
شهاب سنگانی
خوب رویان که خوب و طنّازند
اهل تبریز و اهل اهوازند
سبزه رویان سبزه میدانی
سرفرازان شهر شیرازند
نکته این است که نکته پردازند
همدمند و هماره دمسازند
دلنواز و دلیر و دلداده
غصه را می برند و دلبازند
با ترنم ترانه میخوانند
با طراوت ترانه می سازند
در کلاس دروس شیخ شهاب
در پی نغز شعر و آوازند
شهاب سنگانی