به شکلهای غریبی دلتنگم؛
گاهی شبیه گندمزاری
که خواب داسها را میبیند
گاهی چنان کوچهای
که انتهایش به دریا نمیرسد
و گاهی همانند کلماتی
که شعر نمیشوند...
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یکى هم بود
که آفتاب را در موهایش پنهان میکرد
تا سایهاش، آخرین شعر تاریکیها باشد...
سیامک تقیزاده
زنى را مىشناسم
که زیبایىِ نگاهش
در یک عکس جا نمىگیرد
سیامک تقیزاده
دلتنگى
بلندترین دیوار
از سختترین زندانى بود
که میخواستم از آن فرار کنم
سیامک تقیزاده