یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دیده ای پاییزها با ریزش هر برگ را

دیده ای پاییزها با ریزش هر برگ را
لیک هر گز تو نبینی گریه های مرد را
رنج و دردی را که پنهان در تو هست
آینه گوید که دیدی رنگ و روی زرد را؟
شیون و فریاد پنهان را نمی بیند کسی
آه دل بیرون کند آن ناله های سرد را
مرد گاهی در سکوتش ناله ها ست
گر چه می خندد ولی او خورده جام‌ زهر را
سفره ی دل را اگر می شد همیشه باز کرد
در جهان هرگز نبینی آدمی بی درد را
زندگی این است راه و چاره چیست
کی توان پیمود با تقدیر راه قهر را

رضا جلیلیان

زندگی گر چه نان و نام و افاده است

زندگی گر چه نان و نام و افاده است
بهترین جای نشستن,کنار یک آدم ساده است
تعریف عشق مساله و جمع و تفریق نیست
آغاز آن نگاه دزدیده ی دو دلداده است
احساس بی وزنی و رها ز جاذبه ها
یک مستی عمیق کنار جام باده است
مسیر زندگی را می توان بیهوده طی نمود
گاهی هم معنایی عمیق در انتهای این جاده است
تولد ماست که پر رنج و سختی است
اما مرگ ما یک اتفاق کوچک و ساده است

رضا جلیلیان

از غم خویش مگو,در دل هرکس نگری بار غمی هست

از غم خویش مگو,در دل هرکس نگری بار غمی هست
هر گوشه ی عالم که ببینی,چو تو بیمار غمی هست
در پس شادی و لبخند,بسا اشک که پنهان شده باشد
صد باره ز تو بدتر و غمگین تر و بیزار غمی هست
شاید به خیالت که جهان با تو چنین جور و جفا کرد
خوش اقبال ترین را که بگویی به سرش دار غمی هست
دنیا نبود,گر که در آن جای عذابی نبود هیچ
هر گوشه ی کاخی که روی ناله بازار غمی هست


رضا جلیلیان