یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

فراموشت کنم یابگذرم ازچشمهای تو؟

فراموشت کنم یابگذرم ازچشمهای تو؟
آخه حرفی نمونده تا بگویم من برای تو
طلوع صبح فردا را نمی بینم یقین دارم
یقین دارم نمی بینم من حتی رد پای تو
جوانی ام همه عمرم فدای تاری از مویت
اگه بد بوده ام بگذر ز من جانم فدای تو
نمیدانم کجای جاده رویعنی مسیرزندگانی رو
غلط رفتم نشد باشم همیشه همصدای تو
لبان پر ز لبخندت دلیل بودن من بود
امید دست های من همیشه دست های تو
میشه تا آخر دنیا بمونی با نگاه من
تمام لحظه های من باشه با لحظه های تو
میخوام توفرصت باقی بگیرم من جوابم که
فراموشت کنم یا بگذرم از چشم های تو؟

جواد جهانی فرح آبادی

قدری به خودت نگاه کردی؟

قدری به خودت نگاه کردی؟
در سایه او گناه کردی
سرمایه رحمت خدا را
شرمنده یک تباه کردی
سرگشته ته کویر تنها
با توبه   هم   اشتباه کردی
فطرت به تو داد بد نباشی
بیراهه خویش راه کردی
رحمان‌و رحیم بودنش کو ؟
زاری تو به خنده گاه کردی
آگاه  ز   برزخ  و  قیامت
اما همه صرف آه کردی
هر لحظه به او پناه بردی
عمریست که اشتباه کردی
حقی اگرت بخلق ماندست
تا پس ندهی گناه کردی
پیمانه ما اگر یکی هست
من داده ام و تو چاه کردی
صورت که مثال ماه روشن
با دیگ چرا سیاه کردی؟

جواد جهانی فرح آبادی

سرمای زمستان تو گرمای پناهم

سرمای زمستان تو گرمای پناهم
لبخند بزن بشکند این شام سیاهم
وقتی که تو با گرمی آغوش بیایی
عشق تو برایم شده چون معنی. آهم
گه با همه آتش و تردید می آیی
صد بار بدین گونه بیایی به تباهم
لابد همگی دیدن چشمان تو خواهند
من با عطش شعله تو غرق گناهم
گلدان,تو به یک خنده بیا تا بستایم
ته مانده لبخند تو هم گرمی آهم


جواد جهانی فرح آبادی