ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به زودی
آنچه را که گفتنی داریم
تمام خواهد شد
و ما خواهیم ماند و
تنهایی ما
بیژن_جلالی
باران میشوم
و در خود میبارم
خورشید میشوم
و در خود میتابم
سبزه میشوم
و در خود میرویم
باد میشوم
و در خود میوزم
خاک میشوم
و در خود فرو میافتم
شب میشوم
و بر خود سایه میافکنم
عشق میشوم
و در خود بر تنهایی خود
میگریم
بیژن جلالی
درختان چون شعلهها هستند
شعلههای سبز
یا چون دعای غمانگیز زمین
که از زمین برمیخیزند
ولی هرگز به آسمان نمیرسند.
بیژن جلالی
تو را هر لحظه به خاطر می آورم
بی هیچ بهانه ای
شاید ...
دوست داشتن همین باشد.
#بیژن جلالی
عشق ما
صدایی شد
در دهان پرنده ای
و به دور دستها رفت
و بین شاخ و برگ درختان
گم شد
بیژن جلالی
چون درختی در پاییز هستم
نیمی از برگ ها فرو ریخته است
شاخه ها پیدا شده اند
باد ملایمی می وزد
و من با برگ هایم آهسته
اشک می ریزم
(بیژن جلالی)
برای خود
قصری ساخته ام
با نسیم
با دانه های برف
و با رنگ طلایی خورشید
برای خود
قصری ساخته ام
برای خراب شدن
(بیژن جلالی)
هیچ کس نخواهد دانست
که روی سخن من
با که بوده است
با خداوندگار خویش
که چون زنی زیباست
یا با زنی زیبا
که خداوندگار
زندگی من بوده است
بیژن جلالی