ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آمد بهار عید و دل از غم رها شده جان از کرشمههای امید آشنا شده
برخیز و جام شادی و عشرت به کف بگیر کاین روزگار هجر، دگر برملا شده
دل را ز قید غصه و اندوه، وارهان هنگام وصل و عشرت و شادی به پا شده
هر دم ز بوی گلشن فردوس میرسد عالم ز عطرِ مغفرت حق، صفا شده
روشن شده است دیده ی جان از فروغ حق اینک دلم به نور خداوند، جلا شده
شد موسم رهایی و بخشش ز سوی دوست دل از تمام تیرگیها، جدا شده
در این بهار رحمت و لطف و کرامتت نوید فطر به امید وصال تو، فدا شده
سمیه بنائیان دستجردی
بهار چه زیبا بود
با هر بار تمام شدنش
به بهاری دیگر میرسید
تکرار غروب هایی
که با طلوع ماه
می درخشید
منتظر آمدن نوای عشق
در یک احساس شیرین
پشت پنجره ای
که باران سر سره
بازی می کرد
ما را تماشا
باران بهار بیا
سالروز بهترین روز
روزی که پی در پی
با هر بار قدم زنان به دنبالت
و نگاه عاشقانه آن تصویر کوچک
و بعد آن......
عشق
در زیبایی
تمام
ملیحه ایرانلو
آغاز بهار، سبزه گره میزنیم به امید گشایش، به نیت آرزوهای نو.
دشت، آغوش باز کرده، درختان، جامه سبز پوشیدهاند، آسمان، آبیتر از همیشه، خورشید، سخاوتمندتر میتابد.
سیزده بدر، روز رها شدن از خانه، روز پیوند با خاک، روز فراموشی غمها.
خانواده، کنار هم، خندهها، بلندتر از همیشه، بازیها، فارغ از زمان، طبیعت، میزبان مهربان.
کباب بر آتش، چای در استکان، آواز پرندگان، نقش بهاری در خاطرهها.
گره سبزه را باز میکنیم، آرزوها را به باد میدهیم، به امید سالی پر از نوید، سیزده بدر، بدرود ای بهار!
سمیه بنائیان دستجردی