ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
کاش جهان خانهتکانی کند،
شاید ما هم پیدا شدیم...
اگر پیش از آن در باد نرفته باشیم.
امید دهقانی
طغیان پنهان
نرمنرمک مرا در خود گرفت.
در تونلهای پیچخوردهی اوج و سقوط زندگی...
ذرهذره در من حل شد و حالا از درون میساید.
شبها، با رژهای بیامان به مغزم لشکر میکشد.
ترس، تردید، تکرار...
تکانِ تلخِ اتفاقاتی که شاید... شاید اگر بیفتد...
هیچ کاری در توانم نخواهد بود...
ولی باید چک کنم، مکرراً
بررسی کنم، تکراراً
باید ببینم... مطمئن شوم...
که همه چیز... همانطور که بود، همانطور پایدار است هنوز؟
تا آسوده شوم.
و دوباره... کمی بعد...
وسواس، همچون چنگالهایی تیز، به جانم خواهد افتاد...
باید بالاخره در یک لحظه،
این زنجیر را بگسلانم،
رها کنم،
رها شوم از این...
هاه...
و بعد... آزادی...
دیگر نمیتوانم با این تکرار ادامه دهم.
امید دهقانی