ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به تو میاندیشم
و همان
سیبِ نگاهی
که مرا جاذبه کرد
و جهان
از همان سیب
به قانون جهالت خندید.
نیوتن وار
به آن سیب و
به آن قاعدهی جذب تو میاندیشم
اعظم کریمی
بوی تو مُشک است و رویت آبرو
آبرو را از تو دادند آبِ رو
از تراش قامتت نخجیرگر
شد خودش نخجیرِ و آمد سوی بو
ناز رویت، دست را بیکار کرد
هر که شد سوی دو چشمت، غرق او
بردهاند از دلبریهایت همه
بس تماشاها کنار گفتوگو
حرف چشمان تو چون بر صحن شد
روی خود را در نقاب آورد، قو
اعظم کریمی
ای من از اندوه تو دلتنگ و، تو خاکستری
با چه داری ریشههای خاک من را میدری؟
تن به باورهای آرام تو چنگ انداخته
شب چگونه باور از اندام رویا میبری؟
شهر بارانخوردهی امروز از اشک من است
تا کجا چتر سکوت مبهمت میگستری؟
مهر ِ آبان را که در آذر فرو هِشتی ولی
صبح یلدا را چطور آسودگی میآوری؟
فرقِ تنهایی به داغ دیدنت آشفته شد
درد لبریزی، ولی در خودنمایی دلبری
آفریدن را، تو آغازیدی از نو زندگی
در شگفتی آفریدن هم نهال نوبری
اعظم کریمی