یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من فاعل به دستور دل رمیده ام

من فاعل به دستور دل رمیده ام
حافظ مده فال من ترساندن جدایی
من عامل خرجم به رسوایی
حافظ بد مکن سر رسوایی ما در فال خود
همه خواهند خواند عقب میمانم
چو ترنم باران مهمان چشمان سر زده ام باشد حافظ
دعوت دعوا چرا خود که باخته ام را سر چرخانده ام
بی پلک صاحب خانه ی مشاوق ترنم بوده ام

حافظ گر خطری بر خبری زعشق هست تو بدار ما را گوش زبان
غیر تو هیچ زبانی نیست روشن باور ما
شکی به یقین است بی درمان باشد زخم زبانان به گوش رسیده ما
حافظ چلچله ها باخت هم همه ها شده اند هر بار ما را

سیدعلی کریمی

ارتفاع داشت بلند بود

ارتفاع داشت
بلند بود

جرات میخاست
که دستم به قامت
سرخ
لب هایش برسد... .


سمیه معمری ویرثق

هر چنددلم ز دیدنت مسرور است

هر چنددلم ز دیدنت مسرور است
اما دِلِ من ز گفتنش مغرور است

برگرد وبیا به سمتِ من جانانم
عمری دِلِ تنگم به دلت محشور است


لیلا حیدری

لب بوم نقاشی

لب بوم نقاشی
حوض و کف آبی رنگش
سایه درختان آلاچیق
و  در این بی هیاهویی
رقص شاهپرک بر لاله
گریه ماهیان ته حوض
که هرگز دیده نشود
و مادر بزرگ قصه ها
که دگر نای سرودن ندارد
شب پره ای
که روزها خسته
و شبها در خواب است
و خورشیدی که دگر
میل طلوع شدن ندارد
و در پس این‌همه تاریکی ها
زیبایی غروب خود حدیث دیگری ست

ماه در تاریکی
در حسرت شنیدن صدای طلوع
کنار پنجره آرمیده است
خورشید
بی سلام از کنار ماه می گذرد
طلوعی بی سر و صدا
که از روی جنگلها می گذرد
و دریایی
که ردپایی از
ترانه ها را
بر ساحل نمی بیند
و اشک ماهیانی
که در اعماق دریا
گم‌ می شود
شاید
قطره اشکی از چشم ماهیان
در صدفی
امید را
شاید زنده کند

و آرزویی مانده بر لب بوم
شاید که پری دیده شود
جانم به لب و
شاید که بهاری از ره دور دست
به سیه روزگار تابیده شود

در افق های دور
که اندیشه ها را راهی نیست
و در صیدهایی که ماهیان بی دست وپا
گرفتار می شوند
و رودخانه ای پرتلاطم
که ماهیان دربند را با خود
به آن دوردستها می برد
و ابرهای تیره
که مرزهای بهت را در هم می شکنند
به انتظار چشمان تو
می نشینم

رضا کشاورز

راز و سر و ارزوهای نهانم مانده مخفی پیش حق

راز و سر و ارزوهای نهانم مانده مخفی پیش حق
پشت کوه ها زیر دریا روی ابرها صندوقی در پیش حق
رنج و درد و سوز و غم های میان قلب من
قطره ای باشد در دریای نعمت های حق
گر بیاید پیش بازم مشکلی در حق من
میشود زخم دلم آسوده در اغوش حق
چون ببینم هست پاداشی بزرگ
از برای صبر من در پیش حق

چون بگفتا از برای مشکلات صبری بکن
تا که گشت ایمان تو کامل به حق
میدهم آنچه فرای حق تو
چون که دیدم این حقیقت هست به حق
پس شدم ازاد از زنجیر غم
استوار و محکم و ثابت قدم در راه حق

بردیا عربعلی

در خاموشی شب

در خاموشی شب
بُرید، ریسمانِ جوانی‌ام
آه
سپیده‌دمان
بوی غربت می‌دهد
همه جا...

محمدرضانعمت پور