یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ایستاده ام ، با ریشه های عمیق و محکمم در خاک

ایستاده ام ، با ریشه های عمیق و محکمم در خاک
ایستاده ام ، پشت به روزهای سخت رو به قلبی پاک

ایستاده ام، روی ترس هایم وقتی زمین چرخید
ایستاده ام ، نفس به شمار در آمد، خدا به من خندید

ایستاده ام، برای حرف های نگفته ، به شوق آزادی
ایستاده ام، برای دیدن رویا و هضم یک شادی

ایستاده ام، وقتی خدا به من گفت نشکن از این درد
ایستاده ام، وقتی امید به غرور طعنه زد برگرد

ایستاده ام ، سایه وار ، جاودانه شکل یک رویا
ایستاده ام، به سکوت ، در تکاپوی هرزِ این دنیا

ایستاده ام، به عهدِ با خودم و ریشه های محکمم در خاک
ایستاده ام، پشت به روزهای سخت ، رو به قلبی پاک

ترانه حقیقی

تاریک شد سما و هر چه در آن مصور است

تاریک شد سما و هر چه در آن مصور  است
صادرشد بعالم هستی که عشقت مدور است

پیغام عشق راخواندی و تو هم فرمان ده ای
با عارفان دل سفرکردی وراهت مسخر است

پاک است جسم و جانی که کردی سفر بخیر
جسمی که پاره پاره شده را  دیدم منور است


خودهم با رضا بودی ورضا هم بجوش گشت
جوشیده خونی راکه چویحیی هم مقدراست

آرام جانم  برفتی و تو هم آرام جانان  شدی
آنجاکه نعش تو فتاده است عالم مکدر است

ترسیم  دل را سخن وری نباشد به بخت زهد
پاک است نمازی راکه خواندی دلرا مقرر است

دیدار عشق را قبول کردی و با جسم پاره ات
عهدی که در عالم  زر بسته بودی معطر  است

ازجعفری هم حمایتی کن  و با سپیده  می‌رود
بخشا تو مهووشی راکه برایش هم  مکرر است

علی جعفری

عاشق نبودم توی قلبم اومدی تو

(این ترانه روی ملودی نوشته شده)
عاشق نبودم توی قلبم اومدی تو
با اولین نگاهم که دیدم چشاتو
دستای من شد همدمِ دستات تا صبح
موج و ساحل شاهدِ عشقِ من به تو
احساس من پیداس
چشمای تو دریاس
تو که باشی کنارم زندگی رویاس
بدونِ تو تنهام
ماهِ منو شبهام
بزا نگات کنم من از میونِ اشکام
نگاهتو میخوام
نمون تو رویاهام
فقط با تو میرسم به فردام
دلم تورو میخواد
قلبم باهات میاد
گوش کن ببین بارون داره میاد
تمومِ قرارمو بی قراریام
لحظه ی دیدنه تو پر میکشه
تنتو بغل میگیرم آرومم
تن من سرده اما گرم میشه


نادیا صباحی

آنان که عتاب و خطاب را خطابه کردند

آنان که عتاب و خطاب را خطابه کردند
چون عصیانگری شِکوِه و گلایه کردند
ناپخته تهی مغزهایِ سفیه ابلهِ بی‌خرد
از درکِ هستی، عاجزند و از فهمِ آخرت
کهنه پرستانِ کوته فکرِ مستِ یاوه گو
از غیرت و تعصب، رسند به بوف کور
ناچار گریزان و گمراه، در راه مانده اند
این بی‌ سر و سامانانِ ویلانِ در عهدِ بوق
بدنام و رسوای زمانه غرقِ سیاهیِ کدر
پریشانند و مضطر، همه نحس و شوم
بد تیره بختانِ سیه روزِ حقیرِ بینوا
از عهد به پیمان خود گریزانند و بی دوا
آنان نه شریف اند، نه محترم نه معتمد
تا دستشان رو شود و رسوا، شوند منقلب
ای نشسته صف اولانِ در ثروت و مقام
رهپویِ سپیده دم شَوید و دور ز انتقام
زین یاوه گویانِ پست فطرتِ هرزه فکر
دوری بجویید نشَوید شریکِ کفر و شرک

آرش معتمدی

شمیم روی نرگسهاست رویت

شمیم روی نرگسهاست رویت
بسان عطر سنجدهاست بویت
تو با گلبوسه ها ،معنای عشقی
بسان شاخ مجنونهاست مویت


محمود رضا کاظمی

چشم در چشم و روی و تنت می بوسم

چشم در چشم و روی و تنت می بوسم
روی در روی شوم پیرهنت می بوسم
راحت جان منی قلب مرا راحت کن
روزگار دلی و ،شب سخنت می بوسم


محمود رضا کاظمی