یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از غزل‌هایش ڪمے، از بوسه‌هایش اندڪی

از غزل‌هایش ڪمے، از بوسه‌هایش اندڪی
اے لب خوشبخت من! قند مڪرّر می‌مڪی

این درختِ گُل ڪه من در خانه دارم ناقص است
ڪاملش باید ڪنند این بازوان پیچڪی

آن‌چنان شعرے بگویم در هواے عشق تو
تا ڪه یار مهربان آید به یاد رودڪی

می‌روم هر روز با این شیطنت‌هاے ملیح
دست در دست تو تا رنگین‌ڪمان ڪودڪی

در ڪنار من نشین در ساحل زاینده‌رود
تا تماشایے شوند این ماهیان پولڪی


در ڪنارم باش، بعد از چند روزے می‌رسد
روزهاے خستگی‌ها، خواب‌هاے بختڪی

گیرم که مضطرب شده‌ای، غم گرفته‌ای

گیرم که مضطرب شده‌ای، غم گرفته‌ای
دست مرا چه خوب ، که محکم گرفته‌ای 

به به چه گونه های تر ِ دلبرانه‌ای
گلبرگ های قرمز شبنم گرفته‌ای
 
در های وهوی مجلس شادانه دیدمت
کز کرده ای و نوحه ی نو دم گرفته‌ای 

عید آمد و لباس سیاهت عوض نشد
نوروز هم عزای محرم گرفته‌ای 

چرخی بزن زمین و زمان زیر و رو شود
شعری بخوان، دوباره که ماتم گرفته‌ای 

از بس برای خاطر تو گل خریده ام
حساسیت به میخک و مریم گرفته‌ای 

عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرم
با اینکه سالهاست به هیچم گرفته‌ای 

گاهی اگر که عشق ترا دست کم گرفت
تقصیر توست دست مرا کم گرفته‌ای

آرش شفاعی

برهنه قد کشیده در هجوم بادها درخت

برهنه قد کشیده در هجوم بادها درخت
ببین چه کرده تازیانه های باد با درخت

شبیه شاعری که در بغل گرفته ماه را
بلند می شود، بلند تا خودِ خدا درخت

اگر چه برگ و بار او میان باد گم شده است
نماز می برد چه سبز و خوش بهار را درخت

سری در آسمان، تنی ستاره در ستاره زخم
چگونه بایدش سرود، هان! شهید یا درخت!؟

اگر زمین و آسمان تمام یخ زده است باز
شروع می شود بهار از ستاره تا درخت