ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
صبر بی حد عاقبت مارا به جان اورده است
دیده را گریان و دل را بر فغان اورده است
سالها بگذشته عمرم در امید و ارزو
روزگار بد منش بر ما زیان اورده است
این همه راز و نیاز و و ان همه فریاد ها
بی ثمر مانده است و جسم را بر زبان اورده است
می شمارم لحظه ها را تا رسم بر جایگاه
اندر ان جائی که جان را بر جهان اورده است
اه و افسوس دارم از تحقیر اقبال دلم
این حقارت را قدر بر من نشان اورده است
خاطرات عیش و نوشم را فراموش کرده ام
ان فشاری که فلک بر جسم و جان اورده است
ای دریغ بیدار از این ایام خوش شد بی نصیب
دست به دامان خداست بر او امان اورده است
قاسم بهزادپور