یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زندگی من، چندان که

زندگی من، چندان که
از قافله عشق فاصله داشت و بختم
از هر چه سیاهی
گِله،
که نه مهارت بازی با عشق را دارم
نداشته
نه، تجربهِ لذت عشق
با یارم!

پ.ن:
هیچگاه با کسی که دانش تو
از دانش او
بیشتر است و دلش از دل تو
کوچکتر
نه "مشورت" کن و نه درددل

محمد ترکمان

آسمان، ابرهایش را به چشمانم سپرد

آسمان، ابرهایش را به چشمانم سپرد
سیل آمد، شهرِ آبادِ مرا با خود برد
یک خرابه ماند برایم از تو
تکه‌ی سالم‌ترم را آب خورد

آسمان ترسید، ابرهایش را گرفت
بعد آن، چشمِ منم باریدن از یاد برد
آن‌قدر چشم و دلم خشک شدند
که سبک شد و به پُستِ باد خورد

باد بُرد و دلِ من را به سَرسنگی زد
آنجابودکه احساسِ منم، جان داد مُرد


معصومه علیجان