یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک شب بعشق تو نشستم و شب راسحر کردم

یک شب بعشق تو نشستم و شب راسحر کردم
یک شب به ذکر تو زمین و زمان را زیرو زبر کردم
فرهادرا بوسیدم ومجنون راهم مونسش گشتم
شیرین را به فرهاد دادم و عشقی را به سرکردم
منهم منتظرنشسته بودم و دردشت آلاله هایش
لیلی را پیداکردم و برای مجنون هم من هنرکردم
از بسکه نالان بودم و باوفا هم در عهد و پیمانم
من هم سپیده را پیدا کردم و با اوهم ظفر کردم

از بس که غرور داشت اوهم به رسم خود بیقرار
منهم بوسه ای ازاوبرداشتم و درخواب ضرر کردم
زیبا بود و زیبا نوشته بود و طاووس شهر عشق
یک تار مویی از او برداشتم ومن سرمه بصرکردم
شوری به دل نشست و منهم این غزل را نوشتم
برای دیدنش هم جعفری گریه های بی ثمر کردم

علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد