یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سحر ازخواب بلند شدم و تو راهم دعا کردم

سحر ازخواب بلند شدم و تو راهم دعا کردم
درون سینه ام بودی و من تو راهم صداکردم
به پا بوس تو مشتاق بودم ای سپیده جهان
نهان به شب و روزم اسم تو را هم ندا کردم
ندانسته بودی که عاشقت هستم و ای صنم
بتی را به نام تو تراشیدم بنام توهم جلا کردم
تو مرغ بهشتی و من هم مرغ جهنمی گشتم
به عشق تو میسوزم و این عشق را فدا کردم
فدای توباشم ومن خوانده‌ام اسم تو را باقی
به عشق تو آموختم و من پروانه را ثنا کردم
برای جعفری بگوکه درحلقه رندان اسیر گشت
دوای درد او شدی دانسته ای خدا خداکردم

علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد