ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من به حسرت مانده ام حتی به اشک شاپرک
لحظه های باتوبودن را من کشیدم سر سرک
قاصدی راگفتمش اشکم روان گشت و بگوی
من به آن کویت شدم آلوده گشتم قاصدک
با نسیمی همنشین گشتم زباغ آرزوهایم ببین
گریه هاکردم ندانستی بگی از نای دل باآجرک
من به حسرت دیده ام گاهی تو را آغوش غم
وقت باران گشتن ات گردید و گشتم با فلک
مژده ات دادم بدانی کعبه ام گشتی به عشق
من دعا کردم در آن وادی به عشقت با نمک
خود برفتی غیر من آغوش خود خواهان شدی
من که خواهان تو بودم از چه ماندی پا پرک
جعفری خوشرنگ وخوش باورشدی درعرصهها
قلب پاکت رافدا کردی ندانسته شدی قاب الک
علی جعفری