یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

((زمستان است وسرما سخت سوزان است))

((زمستان است وسرما سخت سوزان است))
یار بیوفای من درآغوش که خندان است
مگراغوش را فرقیست؟اگر فرق است عجب دارد
کسی که عشق را بازیچه می‌داند هوس را دوست میدارد
همان بهتردر اغوش هوسبازی چو خود باشد
ازانروزی که دلدادم وعاشقش گشتم
شدم رقاص خاص خاص چرارقاص گشتم
مرا گفتش برقص ترکی سپس کردی همان کردم
دمی دلبست به ایرانی ورقص او برقصیدم
خلاصه او به هر سازی که خواست من رقصیدم
چنان رقاص گشنم من که خود باور نمیکردم
من باساز اوکوک ودلش را نرم میکردم
چه غافل بودم اما من دلم به ساز اودادم
شدم استادرقاصی ودلخوش که دلش راگرم خود دارم
ندانستم به زورعشوه رقصم نگهداری نتوانم
وناچارم اورا با دل سنگ وهوس بازش
به حال خود رها کرده وتنهایش بگذارم
دلم گویدکه ناز وی به جان ودل
خریدارم
وهر سازی زند اینبار نیز میرقصم

آری اینبار نیز با ساز وی من میرقصم...

مریم مرادی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد