یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دردت به جانم افتد تا زنده ام، الهی

دردت به جانم افتد تا زنده ام، الهی
دردت دوای درد م ، من میدهم گواهی

در خاطرم بیارم آن غنچه لبانت
کاری کنم که حتما در دیدنم ، نخواهی

حمام فین کاشان خون دوباره خواهد
شریانم آشنا کن ، با تیری از نگاهی

کتبا نوشته بودم عمرم برای مِهرت
مقبول داودی نیست یک وعده شفاهی

فکرم همیشه با توست ، دست خودم نباشد
محض خدا بگویم ، یادم کنی تو گاهی؟

از چَه برون بیامد زد تکیه بر سریرش
تا عاشق تو گشتم افتاده ام به چاهی

کردند شستشویی آخر دماغ ما را
ای وای ما که دیر است عمری که شد تباهی

جعفر تهرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد